وطن و بيرونِ خونه ، همهجا رو غم گرفته
دستِ دردسرطلب باز ، خر شده قلم گرفته
.
وقتي دل گُر ميگيره از ، نعرهي كارگرِ هپكو
وقتي چشمايِ بُثَينه ، پتك ميشه رو خندهي تو
.
وقتي ميبيني هنوزم ، فاشيسمِ هيتلري بابه
عرب و عجم هنوزم ، بينشون بدشكرابه
.
تويِ دوراني كه هر شعر ، ميشه يه شعارِ مكتوب
مليوني لايك داره اونجا ، هيكلِ يه دافِ تنخوب
.
تويِ دورانِ مدرن و ، فصلِ ديگرِ توحش
تويِ ايرانِ تجاوز ، بنيتا وُ آتناكُش
.
وقتي دائم پيشِ روته ، آخرين نگاهِ محسن
وقتي آتيش ميگيري از ، فتنهي شومنِ خائن
.
وقتي مَسكنايِ بيمهر ، شده با زلزله رسوا
وقتي رويا نميبيني ، تويِ چشماندازِ فردا
.
ميخواي از غصه بميري ، توو اين روزِگارِ آشوب
تويِ اين زمانِ زخمي ، وسطِ تاريخِ مغضوب
.
میخوای از غصه بمیری ، از غمِ اخبارِ خونی
از غمِ دوباره فریاد ، اعتراضِ به گرونی
.
میخوای از غصه بمیری ، آیههایِ یأس توو گوشِت
تو یه کولبری و دنیا ، بارِ سنگینِ رو دوشِت
.
پ ن: این یک ترانهی تاریخنگار است.
دکلمهی این ترانه را در آپارات بشنوید.
#ترانه_تاریخ_نگار
#ترانه_ی_تاریخ_نگار